تبلیغات | X | |
فریازان/شاعر ، صمد عبدالمالکی(درخشان) نام شاعرصمد ونام خانوادگی اش عبدالمالکی (ملغب به درخشان) است که منصوب به عبدالملک سامانیآخرین سلسله سامانی می باشد. پدرش محمدرضا خان از سواران بنام وخوشنو
|
نام شاعرصمد ونام خانوادگی اش عبدالمالکی (ملغب به درخشان) است که منصوب به عبدالملک سامانی آخرین سلسله سامانی می باشد. پدرش محمدرضا خان از سواران بنام وخوشنویس بوده است.مادرش عالی نصب از فرزندان سوری ها و خوانین رودآور بوده است.درخشان کشاورزی فعال وکوشا است ودر حال حاضر به باغداری وکشاورزی در زادگاهش روستای فریازان مشغول است.
از کودکی قریحۀ شاعری وذوق لطیف هنری داشته وبرای پرورش این قریحه بخصوص در سال های اخیر زحمات زیادی را کشیده است که از جمله می توان به حضور منظم اودر کلاس های برسی شعر شورای شعر وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی در تهران ،تالار رودکی وبعضا در تالار وحدت برگزار میشده است اشاره کرد.
اساتید درخشان در آن جلسات عبارتند بوده اند از:
مرحوم حسین لاهوتی(صفا)
عبداله الفت
مرحوم مهرداد اوستا
مشفق کاشانی
استاد ستوده
درخشان بیشتر طبع خود را در غزل آزموده و اشعار او آکنده از احساسات لطیف شاعرانه است. به نظر می آید طبیعت سر سبز ومصفای تویسرکان وبخصوص زادگاهش فریازان بر اشعار شاعر ثأثیر شگرفی داشته، چرا که نشاط ، شادی ،سرمستی وشوریدگی در اشعار درخشان مألوف با طبیعتی آکنده از زیبایی وطراوت شده است.
رسید مژده که آید به بوستان صنمی
جهان شود گلستان زناز خوش قدمی
رسد به نوک گیاهان سحرگاهان شبنم ز باد صبح نماند به چهره گردغمی
درخشان همسری دارد در مهربانی کم نظیر ودر کدبانویی شهره ، با دوستان شاعر چون خواهری مهربان برای شاعر نه همسر ، بلکه مادری دستگیر وهمراه است.
اگر چه شاعر از داشتن فرزند محروم است ، اما به جای فرزند خداوند اشعاری به او داده است که ماننده فرزند آنهارا پروریده و اکنون بازنشسته وانها را به مجله چاپ آراسته است.
درخشان از خواهری نام می برد فاطمه نام که در زندگی او نقش بسزای داشته ، واگر قریحۀ شاعری وروحیه ای هنری در درخشان وجود دارد حاصل محبت های بی دریغ همسر و خواهری است که گرمای محبت شاعر را سرشار و گلستان عشق او را اسر نموده است .
در حال حاضر اشعار صمد در کتاب دیوان درخشان در 1000 جلد درزمستان سال 1386 با رده بندی 62/1 فا8 وشماره کتابشناسی ملی 1106476 به چاپ رسیده است.
دلبرم رفت و نگه بر من بیمار نکرد
آنکه بود اهل وفا با منش اینکار نکرد
دام گسترد از آن خرمن کیسوی بلند
آن چه افسون زمهان بود که آن یار نکرد
چون دلم شد به خم زلف کجش سخت اسیر
مختصر رحم بر این مرغ گرفتار نکرد
شرح حال از چه نویسم که در ایّامی چند
آنچه معشوقه بدید از من و انکار کرد
عهد ها بست چو گل رقعه ز رخسار گشود
لیک دروقت عمل رو به خریدار نکرد
چرخ وارونه اگر قاتل خون خوار نبود
پس چرا دوش مرا جز غم دل با ر نکرد
از عزیزان چه بگویم که به پروازی چند
پر زنان بار دگر جا بر سر دیوار نکرد
دیدی آخرکه دلا این فلک پاک سرشت
پرورش داد ولی رحم دگر بار نکرد
در خزان میکشد آن سبزه وگل را به چمن
آن چه بد بود که با یار وفا دار نکرد
شاهدان را بخمد قامت وغمخوار نگشت
کین چونین رحم بر آن سر وسپیدار نکرد
ای درخشان ثمر از دولت این چرخ مجو
چون کسی را بخوداز روی وفا یار نکرد
موضوعات مرتبط: برچسبها: [ 1391/11/14 ] [ 03:10 ] [ حسین عبدالمالکی(محمدی) ]
[ ]
|
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |